دوباره در کربلا غوغا به پا شد
عالم سراپا ماتم و حُزن و عزا شد
سردار زِ پیکرش
افتاده گرچه دست
سرخوش از آنکه او
مهمانِ فاطمست
سرباز بی دست حسین در خون تپیدی
آخر شهادت را به آغوشت کشیدی
سردار زِ پیکرش
افتاده گرچه دست
سرخوش از آنکه او
مهمانِ فاطمست
سردار دلها دستش از پیکر جدا شد
انگشترش مرثیه خوان قتلگاه شد
سردار زِ پیکرش
افتاده گرچه دست
سرخوش از آنکه او
مهمانِ فاطمست
بودی مدافع از حرم تا پای جانت
زینب دگر در کربلا تنها نماند
سردار زِ پیکرش
افتاده گرچه دست
سرخوش از آنکه او
مهمانِ فاطمست
کردی وصیت نامِتُ و سرباز بخوانند
تنها علمدار حسین سردار بدانند
سردار زِ پیکرش
افتاده گرچه دست
سرخوش از آنکه او
مهمانِ فاطمست
دشمن اگر از ما گرفت سردار دلها
از جوشش خُونش قیامت گشته برپا
سردار زِ پیکرش
افتاده گرچه دست
سرخوش از آنکه او
مهمانِ فاطمست
سردار ,زِ ,پیکرش ,افتاده ,گرچه ,آنکه ,دست سرخوش ,گرچه دست ,افتاده گرچه ,پیکرش افتاده ,سرخوش از
عالم سراپا ماتم و حُزن و عزا شد
سردار زِ پیکرش
افتاده گرچه دست
سرخوش از آنکه او
مهمانِ فاطمست
سرباز بی دست حسین در خون تپیدی
آخر شهادت را به آغوشت کشیدی
سردار زِ پیکرش
افتاده گرچه دست
سرخوش از آنکه او
مهمانِ فاطمست
سردار دلها دستش از پیکر جدا شد
انگشترش مرثیه خوان قتلگاه شد
سردار زِ پیکرش
افتاده گرچه دست
سرخوش از آنکه او
مهمانِ فاطمست
بودی مدافع از حرم تا پای جانت
زینب دگر در کربلا تنها نماند
سردار زِ پیکرش
افتاده گرچه دست
سرخوش از آنکه او
مهمانِ فاطمست
کردی وصیت نامِتُ و سرباز بخوانند
تنها علمدار حسین سردار بدانند
سردار زِ پیکرش
افتاده گرچه دست
سرخوش از آنکه او
مهمانِ فاطمست
دشمن اگر از ما گرفت سردار دلها
از جوشش خُونش قیامت گشته برپا
سردار زِ پیکرش
افتاده گرچه دست
سرخوش از آنکه او
مهمانِ فاطمست
درباره این سایت